جدول جو
جدول جو

معنی دله دکت - جستجوی لغت در جدول جو

دله دکت
انجام کاری به صورت انتخابی یا نامنظم، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
آنکه در هر جا هر چیز کم بها که بیابد بدزدد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ لَ / لِ دُ)
در اصطلاح عامیانه، آنکه چیزهای کم ارز دزدد. آنکه چیزهای کم بها دزدد. آنکه دزدیهای خرد و ناچیز کند. دزد چیزهای کم ارز. (یادداشت مرحوم دهخدا). نظیر آفتابه دزد و مانند آن، دزدی که به چیزهای کوچک خاصه خوراکیهای مختصر و ارزان بها و غیره قانع باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ کَ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دهدز، با 155 تن سکنه. آب آن ازچاه و قنات و راه آن مالرو است. اهالی آن در تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
دزدی که چیزهای کم اهمیت دزدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
((~. دُ))
دزد چیزهای بی ارزش و کم بها
فرهنگ فارسی معین
کسی که غوزه های درشت پنبه را در هنگام غوزه چینی، با رندی
فرهنگ گویش مازندرانی
۲میوه ای که فقط درون آن پخته و بخش بیرونی آن خام مانده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی لوچو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ابزار درتراشیدن قاشق چوبی، وسیله ای برای بیرون آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۳۰۸۲ متر نزدیک شاه علمدار کلاردشت، نام دهکده ای از کلارستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
برگزیدن، تصادفی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دله دزد
فرهنگ گویش مازندرانی
نظر کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گشاد، اصطلاحی در پارچه بافی سنتی، گرسنگی، راه میان بر
فرهنگ گویش مازندرانی
بامغز –مغزدار، آدم تودار، رازدار، آدم مرموز
فرهنگ گویش مازندرانی
برگزیدن کاری یا چیزی از میان کارهای دیگر، انتخاب تصادفی
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل و خارج شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
از درخت افتاده و مصدوم
فرهنگ گویش مازندرانی
در باور عوام زنی که در روز عقد خود، غذای تازه متوفایی را
فرهنگ گویش مازندرانی
ناکامی ممتد و طولانی شکارچی در شکار را منوط به شومی چله
فرهنگ گویش مازندرانی
افتاده، نقش زمین شده، شکست خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
فرهنگ گویش مازندرانی
به میان افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رسیدن، ناخودآگاه وارد شدن، میان حرف دیگران پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به میان افتادن، زهره ترک شدن، که در حالت سقوط از ارتفاع
فرهنگ گویش مازندرانی